سلام
من سعید شیبانی هستم
متولد سال ۱۳۴۵ از کاشمر
خونوادمون شش تا پسر هستیم
با پدری با شغل ازاد در رسته فروش میعانات گازی
که معمولا تو چشم همه بود ولی مشکلاتش برای ما
سیلندری و مادرم دبیر و مدیر مدارس دخترانه
با همون قد و قواره و شکل و شمایل همه مدیران مدرسه دخترانه
جالبه که اخرین برادرم وقتی بدنیا اومد که من رشته پزشکی رو قبول شده بودم
همون وقتا بود که به اصرار برادرانم پدرم رفت تو بخش گاوهای شیری که خدا بهمون رحم کرد که تونستیم این شغلو واگذار کنیم
اگر نه خانوادمون از هم می پاشید


خب کجا بودم
اها
من رشته پزشکی رو تو دانشگاه علوم پزشکی ایران در سال ۱۳۶۴ شروع کردم
اولش اسم دانشگاه ، باتمان قلیچ بود، بعدش شد ایت الله طالقانی که ما بودیم و واسه شغلهای مدیریتی وزارت بهداشت تربیت می شدیم
و بعدش با مرکز پزشکی ایران قاطی شد و ددانشگاته علوم پزشکی ایران شکل گرفت
روزهای سختی بود
همزمانی با جنگ و موشک باران تهران
و درسهایی که حتی نمی تونین فکرشو بکنین که چقدر سخته و طاقت فرسا
دوران جوانی همینطوری یهویی گذشت و رسیدم به بخش های بالینی
اونجا بود که فهمیدم مرد شدم و تنهام
ازدواج کردم
خانمم مهشید لایق تهرانی در رشته علوم از مایشگاهی
زنی موقر ، سخت کوش و عاشق کارهای غیر مرتبط با رشته و تحصیلات
از ساختمان بگیریم تا مدیریت مطب و تربیت خارج از حساب فرزندان
منم که در حال تحصیل
به هر دری می زدم برای لقمه نانی
حتی جالب بود که همون روزهای بعد از ازدواج و در حال اومدن به بیمارستان تصادف سختی کردم که استخانهامو دیدم ، شدم بچه نگهدار و مشکلات عدیده زندگی
بهتره بپریم
اولی پسر شد که اسمشو گذاشتم اقا دانیال ، پسری ایده الیست ، برونگرا و خوشفکر و سخنور ، کار اصلیش مدیریت حرفه ای بخش تبلیغات مطب هست که مرتبط با تحصیلاتش تو کشور قبرسه و اثرات کارهاش صد البته قابل رویت، مسلط به زبان انگلیسی و عاشق کارهای ماجراجویانه یهویی


دومی شد دختر که یوکابد خانم اسمشو گذاشتیم ، دختری سخت گوش و منظبط ، سختگیر و سختکوش
الان تو سوئد درس می خونه و مدیریت حرفه ای مطب رو داره که البته در ارتباط با شغل و تحصیلاتشه و بار سنگینی رو از دوش من و مادرش برداشته
خب کجا بودیم
انتهای تحصیلاتم حدود سال ۷۲-۷۳ بود
دوره تروماتولوژی رو گذروندم و شدم مسئول اداره پزشکی قانونی ، کارشناس پزشکی دادگستری و مسئول درمانگاه زندان
به نظر الان من شغل جالبی نبود و اصلا نمی خوام در بارش حرف بزنم ، کارهایی که باروحیات من سازگار نبود .
قضاوت ، محیط های هنجارشکن ، افراد ماجراجو وخلاف کار ، سخت گیری های قانون
چند ماهی در محله های خاصی مطب زدم
که دست خدا بهم یاری رسوند و منو جمع و جور کرد
در عرض کمتر از شش ماه درامدم رسید به مبالغ قابل توجه
و من از همون اول تو رشته زیبایی مطالعه می کردم و کار
رفتم المان وهلند و تزریقات حرفه ای رو اونجا خوندم
چند شرکت اروپایی معتبر هم تو ایران به ما کمک کردن که اپ تو دیت بمونیم
تزریق بوتاکس که جزو اولین ها در ایران بودم و فقط دیسپورت وجود داشت
تزریق فیلرها که تعدادشون از انگشتهای دست کمتر بود
مزوتراپی و پیلینگ
بعدش میکرو درم اومد و من اولین دستگاه لیزر گاز کربنیک رو خریدم و جزو انجمن لیزر اروپا شدم
با اساتید زیادی کار کردم
کلینیک زخم و درد با متخصصین معروف تهران هم جزو رزومه من شد
همون موقع کتابی به نام ترشیز نوشتم که اولین دائرهالمعارف مصور در مراقبتهای پوست و مو بود


کالج لیزر روسیه اولین دوره اموزش لیزر را با دانشگاه علمی کاربردی گذاشت و من دوره یکشالشو گذروندم و تز در مورد لیزر گاز کربنیک و اوراتش در پلینگ و جوانسازی را نوشتم و شدم لیزر تراپیست
کارهایی که می کردم را می نوشتم و با همراهی دو نفر از همکارام دهها اختراع ملی را ثبت کردم که قابل باز نگری و تجاری سازی است
همزمان خانمی به مطبم اومد و با تغییری که در روش تهیه پی ارپی دادم فیلر بسیار مرغوب و جالبی بدست اومد که بایوفیلر یا همون بیو ژل نامگذاری شد .
با راهنماییی همسرم به اداره ثبت اختراعات گزارش کردم و اولین اظهارنامه این اختراع جالب را در جهان اخذ کردم
در کلینیکی کار می کردم که صاحبش غیر پزشک بود و با صحبت هایی که میکرد فهمیدم که کار در مورد شیوه های غیر جراحی در روی بینی شناخته نشده است و به علت فیلرهای موجود و عوارض ناشی از ان قابل اجرا روی انسان زیاد نیست
این شیوه را با بیوفیلر انجام دادم
نتیجه اون قابل وصف نیست و معجزه ای اتفاق افتاد
یکی از همکارام تو یه شرکت زیبایی که در بخش تبلیغات کار میکرد با من خیلی هم صحبت شد و از کار من خوشش اومد با راهنمایی ایشون و پسرم که در رشته تبلیغات الکترونیک درس می خوند شروع به همفکری کردیم
همکارم از شرکت امد بیرون و شروع کردیم به همکاری
کاری شد کارستون
دکتر ولاگر شدم با هزاران نفر دنبال کننده
هزارات ویدئو و تیزر اجرا شد و در شبکه های مختلف جهانی از ما نام برده شد
هزاران نفر کارمونو دیدن و اومدن کلینیک
ساعتها نشستن تا این کار را براشون انجام بدیم
حالا هم حدود ۳۳ نفر پرسنل و همکار داریم
مشاور ارشد و مدیر اصلی همسرم هست که کاری در حد فراتر از تصور من انجام داد ، اعم از ایجاد اولین اینستاگرام من ، پست گذاری و پاسخ گویی
دخترم مدیر داخلی و مالی شرکت و مطب با مدیریت ۲۴ ساعته کارمندان و پرسنل
و پسرم در بخش تبلیغات ، ایده پردازی و راهبردی علمی


فعلا شش نفر پزشک اعم از متخصص و لیزرتراپیست
با بسیاری از هنرمندان و ولاگر ها همکاری می کنیم وحتی تو تیممون حسابدار داریم
بزودی چند شعبه فرنچایز در چند شهر ایران افتتاح خواهیم کرد
حالا برند ما با نگرش بر کلیت پزشکی راه خودشو به پیش می بره ، برندینگ ما از نام شخصی کلینیک دکتر سعید شیبانی شد مرکز پزشکی و زیبایی شین
۱-برند لباسهای پزشکی
۲- محصولات ارایشی و بهداشتی
۳- اموزش
۴- همکاری با پزشکان و پیراپزشکان
۵- همکاری با سالن داران عزیز و ارایش گران
و اسپانسری فیلم ها و ……….
به جرات می توان گفت که تنها کار تیمی عزیزانم این دستاورد را به همراه داشت
و انشالله همین دستاورد و این همکاری تا ابدیت ادامه دار شود